پست ششم
میخواستم از شیرینی تری که خریدهام و توی یک پیشدستی قشنگ گذاشتهام عکس بگیرم و استوری کنم و بنویسم شما خیال کردید همه چیز به روال عادی برگشته؟ یا این که میترسید چنین شود و به خاطر چنین چیزی شرمنده خودتان هستید یا از دیگران خشم دارید؟ خیالتان راحت باشد که چنین نمیشود، وقتی برای خرید پنج عدد شیرینی تر بدون روسری میروی تا سر کوچه و زنده برمیگردی و تا بروی و برگردی هزار جور ادا و اطوار و نگاه چپ چپ و تعظیم مسخرهی پسر ریشو و اکراه خانم صندوقدار قنادی و فلان و بهمان را تحمل میکنی، خب این یعنی نهایت غیرعادی بودن. شما اگر در ایران هستی، نگران نباش، اصلا با خیال راحت هر کاری بکن، سفر برو، پیتزا بخور، کافه برو، بخند، برقص، هر کاری که خیال میکنی معنا و نماد زندگی عادیست انجام بده، چرا که اینها در محیط و وضع ایران آسان نیست، خود مبارزه است.
میخواستم اینها را استوری کنم، اما بعد گفتم حالا من کی هستم که درس زندگی به مردم بدهم؟ برای همین این جا نوشتم تا اگر کسی دید مرهم قلب مضطربش باشد.
Comments
Post a Comment